Quantcast
Channel: گاه نگار آرین و مامان و بابا
Browsing latest articles
Browse All 13 View Live

زنانگی ام آرزوست!

خیلی وقت است به این فکر میکنم که چرا با این زن بودنم اینقدر درگیرم؟...چرا نمیتوانم از زندگی ام مثل یه زن ساده و قانع لذت ببرم؟...راستش  انگار همیشه در حالت انکار زن بودنم هستم...ولی زن بودنم را هم دوست...

View Article



شیرین زبونی های 29 ماهگی

 آرین:وقتی بلد نیست با یک وسیله کار کنه :مامانی نشونم بده چه جوری باید بزنم؟وقتی یه آهنگی که دوست داره میشنوه: مامان من دوست دارم موسیقه بزنموقتی خیلی سر خوشه: مامانی من میخونم تو برقصوقتی گیتارش...

View Article

این روزهای پسرکم

شب شده میگم خورشید خانوم رفته پشت کوهها...میگه رفته بخوابه؟...میگم آره...میگه خسته شده؟...میگم آره...میگه چرا خسته شده؟...وقتی من و بابایی با هم حرف میزنیم اگه صدامون بالا بره...حالا سر بحثی یا هر...

View Article

پورت دیکسون

در راستای خوابیدن شبانه به آرین میگم : آرین مامان من چشمام می سوزه فکر کنم خوابم میاد بیا بیرم با هم بخوابیم...آرین با لحن خوشگل کودکی: خوب برو بخواب من که کاریت ندارم!!!!اصلا باید و نباید و حکم و...

View Article

خدایا

دوباره تغییر دوباره دوباره دوبارهخدایا خدایا خدای کمکمون کن...خدایا ما به آنچه تو برامون صلاح و مصلحت میبینی راضی هستیم...خدایا قدرت این را بده که بتونیم با تغییرات خودمون رو به خوبی وفق بدیم...خدایا...

View Article


مناجات

خدایا به من صبر بده تا بهتر با بچم با محیطم با خودم با کودک درونم رفتار کنم.خدایا به من بینش بده تا اتفاقات زندگی که همه زندگی هستند رو بهتر دریابم.خدایا بصیرت حضورت را نصیبم کن...که گاهی که حضورت را...

View Article

آرین در 31 ماهگی

 مامانی حواست نبود؟نه مامان جونخوب حواست رو جم کن...باشه؟چشمچشم نه باشه(به حالت امری)باشهمامانی کانگروهه لیف میخوره؟آره مامان جون برگ درختها رو میخورهنه لیف می خوره!!! برگ نمی خوره.مامانی اکسکویتور(...

View Article

بعد از4 ماه

آنقدر ننوشته ام که نمیدانم از کجا شروع کنم...از برگشتمان به ایران...از دنبال خونه گشتن... از دنبال کار گشتن و شروع دوباره زندگی تو ایران...از کار پیدا کردن من و بابایی و از همه مهمتر از بزرگ شدن و شیرن...

View Article


تولدانه

سه سال پیش دقیقا همچین شبی داشتیم با بابایی آخرین عکسهای دو نفری با شکم گرد و قلمبه من رو میگرفتم آخه قرار بود در فردا روزی یه فرشته که همه عشق و زندگی و وجودمونه بیاد پیشمون....یادمه اون شب ناشتا...

View Article


در سه سال و سه ماهگی

بالاخره امشب تنبلی رو کنار گذاشتم و آمدم تا از روزهای سه سال و سه ماهگی عشق زندگیم بنویسم تا بعدا که خاطرات این زمانها برایم کمرنگ شد با خواندش جان دوباره بگیرم.آرین به خوبی مهد میره و شکر خدا مهد و...

View Article
Browsing latest articles
Browse All 13 View Live




Latest Images